شعر عصر عاشورا و شام غريبان

با اینکه تشنه اند ولی از غم حسین
دیگر به شام ظهر عطش حرف آب نیست

دلسوز مردهای حرم بود زینب و
زین پس دلی به غصه زینب کباب نیست

مردان به روی نی همه دیدند پایِ نی
پایی برای قامت زینب رکاب نیست

هر کودکی به سرخیِ این تازیانه ها
فهمیده است نام عمو هم ثواب نیست

ای حرمله به خستگیِ ظهر خود بخواب
دیگر صدای گریهٔ طفل رباب نیست

حالا که آب از سر اصغر گذشته است
گفتند آب آمده دیگر سراب نیست

ای کاش خواهرش نرود کاخ اگر که رفت
بیند که پیش راس عزیزش شراب نیست

حامد آقایی

نمایش بیشتر

اشعار مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

برای امنیت، از سرویس reCAPTCHA Google حریم خصوصی و شرایط استفاده استفاده کنید.

دکمه بازگشت به بالا