مظهر صبر
یک اربعین جای تو خالی در کنارم
هر لحظه بهر دیدنت چشم انتظارم
ترسم از این باشد نبینم کربلا را
هر لحظه آید بر مشامم بوی یارم
من مظهر صبر خداوند جمیلم
من دخت حیدر صاحب فخر و وقارم
من زینبم چون کوه محکم در مصائب
کاخ ستم لرزد ز گام استوارم
من تالی زهرایم و اخت الحسینم
من وارث شمشیر حیدر ذوالفقارم
رخت اسارت بر تنم کردند اما
دشمن برد حسرت ز عز و اقتدارم
من روز و شب را بی تو گم کردم برادر
ای معنی والشمس و والیل و نهارم
تو با لب عطشان سفر کردی ز پیشم
در خواب بیند دیده آب خوش گوارم
تار است چشمان رباب خسته دیگر
من هم به درد مادر اصغر دچارم
گاهی سرت بر نی گهی بر خاک افتاد
گشته سیه بعد از تو روز و روزگارم
گشتم تماشایی سر هر کوی و برزن
ای کوفیان آخر منم از این دیارم
من پایبندم بر سر عهدی که بستم
در هر طریقی همرهی بوده قرارم
با روی نیلی گیسوان غرق در خون
بر چوب محمل سر زدن شد ابتکارم
با دست بسته بر سر بازار رفتم
این همرهی با شمر نبود اختیارم
وقتی که دشمن چوب می زد بر لبانت
بردم شکایت جانب پروردگارم
پنهان نمودم اشک چشمم را در آنجا
دشمن مپندارد زبون و خوار و زارم
من حافظ طفلان تو بودم برادر
اما رقیه کرد, بین ره رهایم
وقتی که در کنج خرابه گشت تنها
کردم دعا در شام جا گیرد مزارم
از شام ویران آمدم با دست خالی
گر زنده برگشتم خودم هم شرمسارم
کعب نی و سنگ و سنان و تازیانه
از این سفر شد ارمغان و یادگارم
هر شب دعا در نافله کردم برایت
تو هم دعا کن در کنارت جان سپارم
دیدم همین جا شد جدا از تن سر تو
دیدم که غارت شد همه دار و ندارم
دیدم همین جا اکبرت را دوره کردند
پامال شد یکسر همه باغ و بهارم
طفلان برایت آب آوردند برخیز
ای ساقی لب تشنگان و سایه دارم
چون برگ پاییزی همه رفتند سویت
تنهای تنها مانده در گرد و غبارم
سر از لحد بردار و بنگر حال من را
آخر چگونه بر مزارت سر گذارم
ای یوسف زهرا ز جا برخیز و بنگر
بوییدن پیراهن تو گشته کارم
جواد کلهر