مرگ من بود دمی کز تو خبر آوردند
به همه عضو تنم درد و شرر آوردند
من همان روز ز جان دست کشیدم که اینجا
تحفه…پیراهنی از راه سفر آوردند
عزت آل علی کو که بر این خاک نبی
خواهری خم شده با دیده ی تر آوردند
خم به ابرویِ منِ امّ بنین هیچ نبود
به زمانی که غم مرگ پسر آوردند
لیک بشکست قدم کز سفر کرببلا
به مدینه خبر از نیزه و سر آوردند
آه از آندم که شنیدم ته گودالِ عطش
ز تنِ اطهر تو جامه به در آوردند
روضه ای گفت بپا شد دل ویرانه ی شام
سوی دختر سرِ خونین پدر آوردند
بارها گفته ام و بار دگر میگویم
مرگ من بود دمی کز تو خبر آوردند
داریوش جعفری