سحرها تازیانه , خون دلْ شب خورده ام بابا
تشر از زجر و خولى موقع تب خورده ام بابا
لب تو خیزران خوردو لب من درد میگیرد
که من چوب وفادارى ازاین لب خورده ام بابا
مرتب شانه گیسویم نخورده هیچ عیبى نیست
ولى کعب نى و سیلى مرتب خورده ام بابا
غذاى سیر بعد ازتو نخورده عمه و من هم …
همین یک لقمهء نان را معذب خورده ام بابا
تو سنگ بى شمار از کوفه خوردى بر روى مرکب
منم اندازه تو پشت مرکب خورده ام بابا
تماشا کن که پس میگیرم امشب روسرى هارا
قسم بر چادر خاکى زینب خورده ام بابا
محمد جواد پرچمی