شعر روز عرفه

گریه ام‌ را دوست داری

هرقدَر محتاج اینجا با خجالت میرسد
پابه پای این خجالت ها به عزت میرسد

کاسه ها و کوزه ها را بشکن اصلا بر سرم
دل همینکه خُرد شد باران رحمت میرسد

گریه ام‌ را دوست داری گریه بهتر میکنم
اشک کاری میکند آدم به جنت میرسد

جای دعوا کردنم قدری در آغوشم بگیر
می‌رسد بنده به هرجا از محبت میرسد

من مسلمانم مسلمان امیرالمومنین
طفل از آقایی بابا به شهرت میرسد

دست ما بررشته چادر نماز مادر است
فاطمه راضی که باشد برگ دعوت میرسد

غالبا ازسوی مادر لطف بی حد میرسد
غالبا از ما به مادر شر و زحمت میرسد

هرزمان از چشمت افتادم حسین آمد کمک
بس که این ارباب ما خیرش به رعیت میرسد

حاجیان دیگر هوای کربلا دارد حسین!
بوی اسپند محرم بوی هیئت میرسد!

تا محرم چند روزی مانده!یعنی زنده ام؟
راستی عمرم به عاشورای حضرت میرسد؟!

جای پای حضرت صدیقه را بوسیده است
خوش بحال هرکه لبهایش به تربت میرسد

کاش بودم زیر سقف آسمان کربلا
رحمت ارباب ما آنجا به غایت میرسد

گرچه انگشتش بریده دستگیر عالم است
‌منجی ما از ته گودال غربت میرسد

داد میزد که نرو فریادمیزد که نزن
خواهرش تا دید شمر بی مروت میرسد

یک لباس کهنه دارد درنیاور از تنش
لعنتی!از خیمه زنها غنیمت میرسد

نیزه داران رفته اند و پیرها جا مانده اند
منتظر هستند تا کی وقت غارت میرسد

سید پوریا هاشمی

نمایش بیشتر

اشعار مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

برای امنیت، از سرویس reCAPTCHA Google حریم خصوصی و شرایط استفاده استفاده کنید.

دکمه بازگشت به بالا