کارم شده زِ دوری تو سوختن، بیا
بَر خَرمنِ شکسته دل آتش مَزن، بیا
یعقوب هم به گریه ی من گریه اش گرفت
کنعان به گِل نشست، عزیزِ وطن بیا
اشک و دلِ کباب و پریشانیِ سحر
تا سَرکشی کُنی تو از این انجمن بیا
فَوّاره های ناله ی من تا به عَرش رفت
دل را بس است این همه رُسوا شدن، بیا
اهل کَسا به آمدنت وعده داده اند
اِکسیرِ جان، عُصاره ی هر پنج تن بیا
اَلغُوث و اَلعَجَل نمی اُفتد دگر زِ لب
ای آرزوی قَلبیِ هَر مَرد و زَن بیا
سوزن بِزن به چاکِ خَطای گُذَشته ام
تا که ندوختند بَر این تَن کَفَن، بیا
صَدها اُوِیسِ تو به قَرَن کُشته می شوند
بهر نِجات ما و خُصوصاً یمن بیا
چشمم پُر است، مُنتَظرِ یک تَلنگُر است
با حرف های مانده از آن پیرُهَن بیا
دل شُد حریمِ روضه ی عطشانِ کربلا
دَر صحنِ این حُسینیّه، یَابنَ الحَسَن بیا
رضا رسول زاده