دوباره اشک غم از گونه ام سرازیر است
امام حیِّ من! احیای بی تو دلگیر است
دوباره لیله ی قدر آمد و گمان دارم
مقدر است نیایی؛ فراق تقدیر است
کسی ورق نزند خاطرات هجران را
کتاب بی کسی ام بی نیاز تفسیر است
مبین که دست تمنا به آسمان دارم
هنوز پای دل من به خاک، زنجیر است
گرسنه آمده ام پای سفره ی سحرت
که دیده و دلم از شام بی کسی سیر است
رواست تا که فدایت کنم جوانی را
ز فرط معصیت افسوس که دلم پیر است
برای این شب جمعه مرا به کوفه ببر
چرا که کرب و بلا در نجف زمینگیر است
دلیل مرگ علی نیست ضربه ی شمیر
چرا که قاتل مولا قلاف شمشیر است
محمدعلی بیابانی