شعر مدح و مناجاتشعر مدح و مناجات اميرالمومنين (ع)
گنبد طلای شاه را از دور می بینم
گنبد طلای شاه را از دور می بینم
گلدسته را با حالتی مغرور می بینم
دور و برم تاریکی مطلق,ولی اینبار
در روبرویم عالمی از نور می بینم
آنقدر برق گنبدت چشمان من را زد
ایوان طلای صحن را با زور می بینم
سجده برای جز خدا هر چند جایز نیست
پیشانیم را پیش تو مجبور می بینم
بین تمام زاءرانی که به تو وصلند
تنها خودم را وصله ی ناجور می بینم
از آن زمانی که ضریح تو به چشمم خورد
بد جور مستم هر کجا انگور می بینم
وقتی که فهمیدم تویی یعثوب این عالم
دوروبرم هر چیز را زنبور می بینم
در خلوتم هی شعر میگفتم که یکباره
فریاد زد با گریه مردی کور….می بینم
سعید دشتی