کبودیِ بازو
از دست می روی هَمه دار و ندارِ من
با رفتنت سیاه شَوَد روزگارِ من
گفتی که تا همیشه تو هستی کنارِ من
حالا چرا شکسته ای ای ذوالفقارِ من
بی تکیه گاه می شوم ای لشکرم مرو
خانه خراب می شوم ای همسرم مرو
از حیدرت سه ماه شده رو گرفته ای؟
با گریه های مخفیِ خود خو گرفته ای
یک دست بر جراحتِ پهلو گرفته ای
یک دست بر کبودیِ بازو گرفته ای
صد پاره می شود زِ غم تو دلِ علی
باین سُکوتِ خود شُده ای قاتلِ علی
ای استخوان شکسته ی حیدر نفس مَکِش
شُعله کِشَد زِ آهِ تو، دیگر نفس مَکِش
این زخمِ سینه گردد بدتر، نفس مَکِش
رنگین شده زِ خون تو بستر، نفس مَکِش
از بعدِ کوچه ها تو سَرت خَم شُده چرا؟
زهرای من بگو کَمرت خَم شُده چرا؟
بانو بنفشه پیکرِ تو می کُشد مرا
جسمِ نَحیف و لاغرِ تو می کُشد مرا
خوون لَخته های مَعجرِ تو می کُشد مرا
شب ناله های دُخترِ تو می کُشد مرا
تاثیرِ درد بر هَمه عُضوت رسیده است
زهرا چگونه ای تو که رَنگت پریده است؟
مشب بِگو عَلی چه کُند روبروی تو؟
وقتی که خوب می نِگَرَد او به روی تو؟
با فِضّه ات چگونه دَهَد شُستِشوی تو؟
تو می روی مانده به دلِ آرزوی تو
زَهرای من زِ پیرُهَنَت لاله می چِکَد
هِنگامِ غُسل از کَفَنَت لاله می چِکَد
نامردهای شَهر تو را… یا مَرا… زدند!؟
یادم نمی رَوَد که تو را بی هَوا زدند
زَهرا سوال دارم، اَگر که تو را زدند…
بارِ تو که شِکَست، دوباره چِرا زدند!؟
زهرا بِمان که رَحم به این مُمتَحَن کُنی
اصلاً زِ جای خیز عَلی را کَفَن کُنی
رضا رسول زاده