در مدح تو باید که ببندیم دهان را
وقتی که بریدند ادیبانه زبان را
بازار سر زلف تو از بس که شلوغ است
انگشت به لب کرده زلیخا صفتان را
وصف مژه ها و خم ابروت مرا کشت
زحمت نده صیاد دگر تیر و کمان را
با تکه کلافی به وصال تو رسیدم
زهرا به حسابم زده این سود کلان را
تا سفره ی احسان کرم خانه تان هست
سائل نخورد ثانیه ای غصۀ نان را
ما بهتر از این روضه بهشتی نشناسیم
بهتر که بچسبیم همین نقد جهان را
با طشت نگو کوچه ی غم خون جگرت کرد
ترسم که به زینب برساند جریان را
وحید قاسمی