شعر شهادت حضرت رقيه (س)شعر محرم و صفر
شانه چه احتیاج که مویی نمانده است
شانه چه احتیاج که مویی نمانده است
بوسه نخواه , مثل تو رویی نمانده است
هر آن چه هست ظاهر و باطن خودت ببین
دیگر برات , راز مگویی نمانده است
از فرط اشک , یک مژه بر چشم من نماند
سروی رشید بر لب جویی نمانده است
امشب به خاک گیسوی من کن تیممی
شرمنده ام که آب وضویی نمانده است
با چوب و سنگ , ساغر ما را شکسته اند
ای ساقی صبور , سبویی نمانده است
می خواستم که سیر تماشا کنم تو را
بر این نگاه , مثل تو , سویی نمانده است
بر چاک جامه لب من , مثل تو , پدر
جز خاک و خون و اشک رفویی نمانده است
موی سپید و قد هلال و تن کبود
اعلام می کند که عمویی نمانده است
از بوسه ات لبم چو جگر سوخت ای پدر
جز دود در خرابه که بویی نمانده است
ای جوهر صدام فدای گلوی تو
شکر خدا برام گلویی نمانده است
شاعر: سید علی احمدی