مصیبت حضرت رقیه س

شانه چه احتیاج که مویی نمانده است

شانه چه احتیاج که مویی نمانده است

بوسه نخواه , مثل تو رویی نمانده است

هر آن چه هست ظاهر و باطن خودت ببین

دیگر برات , راز مگویی نمانده است

صورت من

زبری صورت من و دستان عمّه ام

تقصیرِ کوچه های یهودیِ شام بود

شکرِ خدا هوای مرا داشت خواهرت

در چشم ها عجیب نگاهِ حرام بود

از فرورفتگی خار

از فرورفتگی خار بدم می آید

از مکافات,از اشرار بدم می آید

دختری را به خرابات مکانش ندهید

من از این نحوه ی رفتار بدم می آید

دکمه بازگشت به بالا