آقای من
تویی دریای بی پهنای خِلقَت..،ما نَمات هستیم
تو بیش از ظرفیتهای وجودی،ما کمات هستیم
ملالی نیست..،ما را حبس کن در پیلهی داغت
که این پروانهبودن را بدهکار غمات هستیم
به جز گریه گدای خانه ات خرجی نمی خواهد
دو سکه اشک هم کافیاست..،لنگِ دِرهَمات هستیم
به قربان کف پایَت!قدم بر چشم ما بگذار
فراتت را رها کن تشنهلب! ما زمزمات هستیم
اگرچه اشک ما مشکی برایَت پُر نخواهد کرد
اقلاً دلخوشیم از اینکه گاهی مرهمات هستیم
تمام آسمانها تکّهای از بیرقات هستند
به هرجا می رویم انگار زیر پرچمات هستیم
خوشامدگوییِ هر گریهکُن با حضرت زهراست
به مادر جان بگو:دلتنگ خیرمقدمَات هستیم
به دلچسبیِ آه سینهزن های تو آهی نیست
بخار استکان چاییِ تازهدمات هستیم
فقط کافی است تا لب تر کنی..،پای تو می میریم
به قول لات های با مُرُوَّت:آدمات هستیم!
دم مغرب..،سنان مست رفت و ساربان آمد…
همه دلواپس انگشتِ زیر خاتمات هستیم
نفهمیدیم آخر..،یک حصیر کهنه کافی بود؟!…
کماکان فکرِ طرز جمع جسم درهمات هستیم
بردیا محمدی