شعر مصائب اسارت شام

ای قاری زینب

چشمان تو زیباست حتی روی نیزه
می ایستم پای تو رودرروی نیزه

بالانشینی جایگاه قاریان است
ای قاری زینب نه دیگر روی نیزه

این زخمهای تازه یعنی کوفه تا شام
با حنجرت بد بوده خلق و خوی نیزه

تو با سر نیزه اگر آزار دیدی
ماهم کتک خوردیم با پهلوی نیزه

در این نشانی بی نشان خوابیده بودی
شهر بلا میدان دشنه کوی نیزه

دریای خون تشکیل شد در قتلگاهت
با سیل تیغ و رود تیر و جوی نیزه

خیلی غریبانه مرا از تو جدا کرد
ساعات آخر شمر با نیروی نیزه

قبری که کندی نبش شد؛ دیدی چه میکرد؟!
با پیکر شش‌ماهه جستجوی نیزه

فریاد میزد مادرش ای بی حیا نیست
حجم سر شش ماهه پاسخگوی نیزه

سربازها پیش نگاه بچه هایت
مشغول تعمیرند و شستشوی نیزه

آنقدر روی نیزه بودی که تنورِ
خولی گرفته از تو حتی بوی نیزه

با اشک های دیده ام تا آخر عمر
تأمین برایت می کنم داروی نیزه

گروه شعر یا مظلوم

نمایش بیشتر

رضا قربانی

اشعار به روز در سایت حدیث اشک قرار میگیرد

اشعار مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

برای امنیت، از سرویس reCAPTCHA Google حریم خصوصی و شرایط استفاده استفاده کنید.

دکمه بازگشت به بالا