شعر مصائب اسارت شام

چه ها میفروشند

ببین گلفروشان چه ها میفروشند
گل لاله را سر جدا میفروشند

خداناشناسان عزیز خدا را
برای رضای خدا میفروشند

لباس تو هم صاحب معجزاتیست
که کفار اینجا عبا میفروشند

ببین سنگ گودال هم قیمتی شد
ببین پیرها هم عصا میفروشند

غلامان شمر لعین خنجری را
که سر میبرد از قفا میفروشند

دو روز است ما گوشواره نداریم
چه فخری کنیزان به ما میفروشند

تو که از سر نیزه بازار دیدی
بگو معجرم را کجا میفروشند

تو از بچه های رسول خدایی
مگر بچه های تو را میفروشند؟

وحید عظیم پور

نمایش بیشتر

اشعار مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

برای امنیت، از سرویس reCAPTCHA Google حریم خصوصی و شرایط استفاده استفاده کنید.

دکمه بازگشت به بالا