شعر مناجات با خدا

اللهی و ربی

فصل شکفتن شده است و بار ندارم
پیش ترازوى تو عیار ندارم
ابری ام و چشم اشکبار ندارم

هیچ شباهت به روزه دار ندارم

روزه خود را تباه می کنم ای وای
یکسره من اشتباه می کنم ای وای
در رمضان هم گناه می کنم ای وای

شرم ز مهمانی نگار ندارم

روزه نبودند چشم و گوش و زبانم
روزه نبودند فکر و قلب و گمانم
این دل هر جایی است قاتل جانم

بر دل هر جایی ام مهار ندارم

در دل من که سزاش هست مجازات
میل گناه است بیشتر ز مناجات
یاد خدا نیست دلم اغلب اوقات

با تو دگر نیمه شب قرار ندارم

آینه قلب من غبار گرفته
دور مرا تنگى حصار گرفته
پای مرا بین راه خار گرفته

در ره تو گام استوار ندارم

تا بسوی معصیت شدم متمایل
خواب گرفته مرا زمان نوافل
جای دعا رفته ام به مجلس باطل

من جلوى نفسم اختیار ندارم

فرصتم از دست رفته است ببخشید
توبه من باز هم شکست ببخشید
جرم مرا هرچه بود و هست ببخشید

گرچه به درگاهت اعتبار ندارم

گرچه بدم داشتم ولای علی را
پیش کشیدم دوباره پای علی را
جان علی کن نظر گدای علی را

غیر ولایش من افتخار ندارم

مرغ دلم سمت آسمان نجف رفت
دل زکفم لحظه اذان نجف رفت
در بغل شاه مهربان نجف رفت

نزد علی غم به روزگار ندارم

مطمئنم وقت مرگ نور خدا هست
حضرت زهرا کنار بستر ما هست
چونکه به ما گفته اند امام رضا هست

وحشتی از قبر و احتضار ندارم

نوکر خود را حسین وا نگذارد
سینه زنش را به حشر جا نگذارد
بر دل ما داغ کربلا نگذارد

جز حرمش بر دلم قرار ندارم

 محمد جواد پرچمی

نمایش بیشتر

اشعار مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

برای امنیت، از سرویس reCAPTCHA Google حریم خصوصی و شرایط استفاده استفاده کنید.

دکمه بازگشت به بالا