شعر شهادت حضرت علی اكبر (ع)

ای وای

ای وای

بیا ای دل یه دَشتستون بگِرییم
بیا با چشمایِ بی جون بگرییم
شبیهِ مادرش داره می‌سوزه
بیا با های هایش خون بگِیرییم

نشونیِ جمالت رو بگیریم
که شاید زیرِ بالت رو بگیریم
تو این روضه نشستیم تا بیایی
که گرد و خاکِ شالت رو بگیریم

شبیه اَبر بُغضی دارم امشب
شبیهِ آسمون میبارم امشب
ببین حالم بده حالم رو خوب کن
ببین خستم ببین بیمارم امشب

چه خوبِ که به حالت مبتلا شیم
و با راهت شب و روز آشنا شیم
بیا تا ما جوونیم با تو باشیم
که پیری میادو شاید نباشیم

میشه یعنی از این غمها بمیرم
کنارِ گریه‌ی زهرا بمیرم
خجالت میکشم از قلبِ سنگم
دعا کن ظهرِ عاشورا بمیرم

یتیم می‌بینی از دختر میخونی
کنارِ آب از اصغر میخونی
هزار و چند صد ساله که آقا
جوون می‌بینی از اکبر میخونی

دوباره گریه‌هات از سر شد ای وای
که احوالت پریشون‌تر شد ای وای
شبِ هشتم شدو داری می‌خونی
علی‌اکبر علی‌اصغر شد ای وای

حسن لطفی

نمایش بیشتر

اشعار مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

برای امنیت، از سرویس reCAPTCHA Google حریم خصوصی و شرایط استفاده استفاده کنید.

دکمه بازگشت به بالا