شعر شهادت حضرت رقيه (س)

لحظه رفتنت رو

لحظه رفتنت رو
یادم نرفته بابا
از بس که گریه کردم
صدام گرفته بابا

خواب روی پلکامو
شاپرکا پروندن
خدا رو شکر که ما رو
بازم بهم رسوندن

یه حرفیه که مونده
روی دلم تا حالا
عاشقتم بابایی
دوست دارم هزارتا

به عشق آغوش تو
دویدم و دویدم
دیدم که اون بالایی
نیزه تو می بدسیدم

تنها اگه بمونم
قهر میکنم دوباره
جَم میشه توی چشمام
یه آسمون ستاره

دلم میسوزه وقتی
نیزه ها چنگت زدن
بچه ها شون کنارِ
بزرگا سنگت زدن

درد یتیمی رو از
تو چشمامون میخوندن
مثل پیشونی تو
دل ما را شکوندن

پاک میکنم با چادر
خاک و خون از رو لبات
به جای مادر بزرگ
مادری کردم برات

به جای من نیزه ها
همدم تنهایی اند
شامیا فکر نکردن
دخترا بابایی اند

ناله من رسیده
به گوش دنیا بابا
دردمو خوب میفهمن
دختر شهیدا بابا

مجید قاسمی

نمایش بیشتر

اشعار مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

برای امنیت، از سرویس reCAPTCHA Google حریم خصوصی و شرایط استفاده استفاده کنید.

دکمه بازگشت به بالا