شعر وفات حضرت عبدالعظیم حسنی (ع)

گدایی سرکویت به مارسید

گدایی سرکویت به مارسید خوشیم
کریم زاده به داد گدا رسید خوشیم

تو شاه عبدالعظیمی ،کرامتی داری
تو شاهی و من خسته گدای درباری

میانِ صحن تو ذکر حسن حسن دارم
وَ اشتیاق به عبد و گدا شدن دارم

کریمِ شهر ،عزیزی و قبله ی تهران
تو نائبِ سه امامی به مرکزِ ایران

دلِ غریب من اینجا فقط تو را دارد
حرم ، چقدر همیشه بروبیا دارد

بنا به گفته ی معصوم شهرری باتو…
به یُمنِ داشتنت عطرِ کربلا دارد!!

کجا روم زِ در خانه ی تو ای مولا…
گدا ،شبیه تو آقا بگو کجا دارد؟!

مرا عقیده ی راسخ عطا کنی خوبست
دلم هوای خطاب “وَلیُّنا “دارد!!

به ناله های سحرهای جمعه ی حرمت…
قنوتِ بالُ پرم ذکرِ ربنّا دارد!!

فدای صحنِ تو آقا ،چه گنبدی داری
برای عرض ارادت ،چه مرقدی داری!!

دلم گرفته دوباره نواده ی زهرا
برای غربتتان ،خانواده ی زهرا

فدای جدّ غریبت،که مرقدش خاکی ست
وَ قلبِ شیعه ی مولا زِ غُصّه اش شاکی ست

حسین رحمانی

نمایش بیشتر

اشعار مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

برای امنیت، از سرویس reCAPTCHA Google حریم خصوصی و شرایط استفاده استفاده کنید.

دکمه بازگشت به بالا