شعر عيد غدير خم

یا علی مددی

گرفت آینه ای و خودش نشست مقابل
نفس نفس زد و این سان گرفت بوی خدا،گِل
جبین تداعیِ نور است و رخ شده مهِ کامل
غرض ظهور یدالله بوده و شده حاصل
الی الصباح قیامت،علی‌ست نقل محافل

قلم به وصف تو مجنون،دوات مست و غزل خوان
صراط و نامهٔ اعمال و نار و جنت و میزان
به یُمنِ آمدنت کعبه پاره کرد گریبان
خلیل و‌ موسی و عیسیٰ و نوح و یوسف کنعان
نبی به چوبه‌ی گهواره‌ات شده متوسّل

بدون قید دلم را زدم‌ به دامنِ حرّاج
نگاه دار دلی را که برده‌ای تو به تاراج
به دست تو شده ابلیس در محاکمه اخراج
رسید وعدهٔ دیدار و از قضا شب معراج…
میان احمد و خالق نبود غیر تو حائل

“برانی ام‌‌ گر از این در،در آیم از در دیگر”
چرا به ناله کنم طی حوالیِ شب مضطر
ادب کن و مشِکَن قُبح در مقابل حیدر
به صبح حادثه تنها بگیر دامن قنبر
به غیر گر‌‌ بزنی رو، بنوش زهرِ هلاهل

زند برای رضای تو ذوالفقار،کشیده
چه قدر ساحت لطفت به کردگار کشیده
برای سنجش و میزان تو را عیار کشیده‌
خدا به پاسِ تواضع خودش کنار کشیده…
اگر به سمت نجف قبله گاه شد متمایل

به جان ما نمی‌افتد دگر شرابِ سه ساله
مرا به صحن امیر نجف دهید حواله
جناب آیت عظمیٰ،جناب جلّ جلاله
سخن به کُنهِ مقام‌ تو نیست جای اطاله
خدا مگر بشود بر محلّ درک تو نائل

 عماد شجاعت

نمایش بیشتر

اشعار مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

برای امنیت، از سرویس reCAPTCHA Google حریم خصوصی و شرایط استفاده استفاده کنید.

دکمه بازگشت به بالا