شعر وروديه كربلا

سالار زینب(س)

لب گشا تا که بگویی سخن آخر را
چشم وا کن که ببینی تو دو چشم تر را

از زمانی که در این دشت رسیدیم حسین
همه جا می شنوم زمزمه ی مادر را

همه غمها به دل خواهر تو ریخته شد
گرهی روی گره تا که زدی معجر را

من اگر بی تو از اینجا بروم می میرم
چکنم گر به روی نیزه ببینم سر را

تازه خوابیده به گهواره علی،می ترسم
نیزه ای بعد تو بیدار کند اصغر را

چشم بر هم نزده در همه جا می بینی
تکه تکه به روی خاک،تن اکبر را

چشم بر هم نزده جسم تو را می پاشند
می کشانند روی خاک،گل پرپر را

چشم بر هم نزده،شمر برت گرداند
می کند زیر و زبر،با نوک پا پیکر را

چشم بر هم نزده روز دهم آمده است
چشم بگشا و ببین بر روی تل خواهر را

بارها چشم به هم می زدم اما دیدم
سر بریده نه،فقط پاره کند حنجر را

سر بریدن ز تن تو چقدر طول کشید
بر نمی دارد عدو از گلویت خنجر را

محمود اسدی

نمایش بیشتر

اشعار مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

برای امنیت، از سرویس reCAPTCHA Google حریم خصوصی و شرایط استفاده استفاده کنید.

دکمه بازگشت به بالا