جانم ام البنین

گر چه با زهرای مرضیه برابر نیستی
یا به شان و مرتبت همسنگ کوثر نیستی

در میان خانه ی عرشیِ زهرا و علی
جایگاه مادری داری و کمتر نیستی

ای بهار آرزویم

چشم واکن تا ببینی حال من را فاطمه
تا ببینی خانه نه ، بیت الحزن را فاطمه

ای بهار آرزویم با خزان خود ببین
زردی رخسار گلهای چمن را فاطمه

خدا رحم کند

آنطرف لشگر خونخوار خدا رحم کند
اینطرف مصحف ایثار خدا رحم کند

با لگد زد به در سوخته با بغض علی
فاطمه خورد به دیوار خدا رحم کند

دلدار حسین

فزون از حد تصویری فراتر از خیالاتی
ز هر وصفی تو بالاتر غنی تر از عباراتی

خداوندی که دارد این همه اعجاز در خلقت
تو با حسن کمالت این خدا را راه اثباتی

کنج حرمت

“زیر علمت امن ترین جای جهان است”
کنج حرمت قبلهء دل کهف امان است

سودای تو ما را به جنون برده ، نظر کن
حال دل دیوانه ز رخساره عیان است

یا امام رضا(ع)

تو که در ارض و سما از همه کس خوبتری
چه کنم با غم تو با غم بی بال و پری

به شب تیره من ماه تمامی تو رضا
سیرتت شمس شموس است و به صورت قمری

با قد خم آمدم

با قد خم آمدم اما سرافرازم حسین
نیستم پیغمبر اما پر ز اعجازم حسین

کوفه و شامات را با آه ویران کرده ام
دختر خیبر شکن هستم پر از رازم حسین

پشت دروازهء ساعات

سخت بود همسفر نیزهء اعدا شدنم
سخت تر بهر سفر بی تو مهیّا شدنم

پشت دروازهء ساعات به من سخت گذشت
حائل سنگ جفا بر سر سقا شدنم

جانم حسین

چیستم من ؟ گر پذیرد یک غبار از معبرش
کیستم من ؟ رو سیاهی از غلامان درش

کیست او ؟ عالی مقامی که هزاران خضر راه
عرض حاجت ها برند از عجز سوی محضرش

دارالشفا

الا ای آنکه از بالا به مشتاقان نظر داری
مرا بیمار خود کردی و از دردم خبر داری

طبیب دردهای جان ما کس نیست الّا تو
فقط تو میتوانی درد از این بیمار بر داری

یا امام رئوف

گر چه از دست شما خواهم دوا را بیشتر
بیشتر خواهی اگر خواهم بلا را بیشتر

چون تو سلطانی در این وادی ز هر پست و مقام
دوست دارم رتبه و شان گدا را بیشتر

راه عشق

الا ای آن که راه عشق را بر ما نشان دادی
هزاران دُر ز چشم ما نشان این و آن دادی

فقط یک بار حر العفو گفت و سر به زیر آمد
ز رافت بین آغوشت گرفتی و امان دادی

دکمه بازگشت به بالا