شعر شهادت حضرت علی اكبر (ع)

ولدی

مثل ماهِ تمام وقت طلوع
می‌درخشی و نور میباری
اینهمه حسن را علی جانم
ز پیمبر ز مادرم داری

میروی میبری دل از حرمم
چشم زنها همه به پشت سرت
نه فقط میبری دل از حرمم
میبری روح از تن پدرت

دل اهل حرم پر از آشوب
دل اهل حرم پر از غوغاست
بین میدان که دیدمت گفتم
تازه آغاز راه کرب و بلاست

وسط معرکه علی دیدم
حیدر و مصطفی و زهرا را
یا علی هات یا علی پر کرد
گوش تا گوش کل صحرا را

سجده می‌کرد نیزه و شمشیر
بر تنت سجده های پی در پی
ذکر تکبیرشان بلند که شد
شد مسیر سرت به جانب نی

ماه رفتی ستاره برگشتی
بی عدد بی شماره برگشتی
تو منظم ز پیش من رفتی
چقدر پاره پاره برگشتی

تن تو دفتر و قلم نیزه
چِقَدَر خون ز دفترت ریزد
میکشم پیکرت میان عبا
از عبا حیف پیکرت ریزد

همه دیدند تشنه افتادی
همه دیدند بی هوا زدنت
خیز از جا ببین که می‌خندند
به من و قطعه قطعهء بدنت

گوش کن تو صدای زنها را
گوش کن تو صدای زینب را
عمه ات آمده کند احیا
من و جان رسیده بر لب را

داریوش جعفری

نمایش بیشتر

اشعار مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

برای امنیت، از سرویس reCAPTCHA Google حریم خصوصی و شرایط استفاده استفاده کنید.

دکمه بازگشت به بالا