آموزگارِ دین

حیرانی ام بود به درِ علمتان وکیل
باشد خرد به پیش تو ای عقل کل ، علیل

آموزگارِ دینی و پروردگار عشق
بر شرح علم ، درس شما هست بی بدیل

شیخ الائمه

دست ظالم ، ظلم را درشهر تا از سربگیرد
شعله ها میرفت بالا خانه را در بر بگیرد

طاقت این پیرمرد عشق را حاکم ندارد
بُغض را آورد تا از عاشقان سرور بگیرد

شب جمعه

یادِ غمهای تو بودیم اگر غم دیدیم
پس جهان را فقط از قاب محرم دیدیم

خبرِ آدم و عالم به در خانهٔ توست
ما که در چایِ تو فالِ همه عالم دیدیم

چشم امید

چشم امید گنه کار تو را می خواند
نسخهٔ این دل بیمار تو را می خواند

از مفاتیح رخت حاجت عالم برسد
دائم الذکر در اذکار تو را می خواند

بهار عاشقی

بهار عاشقیِ دل ز گرد راه رسید
به پشت ابر سیه مژده باد ماه رسید

اگر رسیده به بن بست کار زارِ دلی
بگو به یأس دلش غم مخور که راه رسید

انتظار

در انتظار تو یک لحظه بی قرار نگشتم
ز داغ روی تو شرمنده ، داغدار نگشتم

میان خلق گریبان ز دوریت ندریدم
به بغض غیبتِ تو اشکِ آشکار نگشتم

ماه رضا

ای وجودت جود را معنا جواد
ای مرید لطف تو دست مراد
نورِ مهرت دائما در ازدیاد
خانه ات شد قبلهٔ خیرُ العباد

ماه حسين

برای آمدنش نذر کرده بابایش
نشسته بوسهٔ عمه به دست و بر پایش
عموست آنکهِ نشسته کنارِ پرهایش
عقیله محو رباب است محو لالایش

طلوعت

ای که چشمت بحرِ لطف و ابروانت گلشن است
فصل فصل زندگی ام در طلوعت روشن است

سروی و بر قلهٔ قافی تو ای منصور عشق
بلبلِ شوقم که بنیانِ من از گل گفتن است

یا حسین(ع)

دم را غنیمت می شمارم تا دمت هست
هرجا که باشم بر لب اسمِ اعظمت هست

از هر کسی که خواست باشم همنشینش
پرسیده ام اول که آیا آدمت هست؟

ای یدالله

تا لبم چون قدح و نام تو می را داراست
فقه دل گفته که می خوردن ازاین باده رواست

دائم الخمرم و کم دیده کس اینگونه چو من
که بود مست ولی بر لب او ذکر خداست

زخمهای قلبِ علی

به داد تو نرسیدم اگر در آن بیداد
تو ضعف کردی و آتش به جانِ من افتاد

تمام درد تو را من به سینه حس کردم
همینکه پشت در افتادی حیدرت جان داد

دکمه بازگشت به بالا