یا غریب الغربا
از همین خاکروبه های حرم
میرسد تا به عرش بال و پرم
هرکجا رفته ام به جز اینجا
مطمئناً به سنگ خورده سرم
دل من سنگ و سنگِ صحنْ دل است
پس برای حرم بیا بخرم
دل من مانده پای پنجره ات
دل از اینجا بگو کجا ببرم؟
جز شما دلبری نمیخواهم
روزی آقا نخواستی اگرم….
گر بگویی برو چکار کنم ؟؟؟
به کجا و به که فرار کنم ؟؟؟
دست ما را رها کنی هرگز
از ضریحت جدا کنی هرگز
با غریبان هم آشنایی تو
پشت بر آشنا کنی هرگز
سیره ات مهربانی محض است
بی وفا را جفا کنی هرگز
در کرم دست دست کردن نه
یا که چون و چرا کنی هرگز
رحمت عام دیده ایم از تو
خوب و بد را سوا کنی هرگز
ای ولای تو حصن کامل ما
گرم بوده به لطف تو دل ما
بی قرارم علی سوم را
تکیه گاه و پناه مردم را
از خراسان به سفره عالم
میکشد جذبه تو گندم را
آسمان زائر تو را تا عرش
میبرد آنچنان که انجم را
دور تو موج میزند زائر
بپذیر این طواف هشتم را
هر طرف میبرد به سمت خداست
راز ژرفی است این تلاطم را
از ضریح تو نور میریزد
جلوه در کوه طور میریزد
با تو ایمان خلق کامل شد
شرط روز غدیر حاصل شد
پا به دنیا گذاشتی انگار
آیه های کمال نازل شد
دل ما بی ولای تو گِل بود
زیر پایت که خاک شد دل شد
سِحر دَهر از هزار و یک دفعه
یا رئوف و رحیم باطل شد
تا گره خورد نخ به پنجره ات
حاصل آن شفای عاجل شد
پای گل خار را پذیرا باش
دل بیمار را پذیرا باش
گر چه نور است از سواد جُدا
نیست لطف تو از عباد جُدا
کار ما را همیشه راه انداخت
قسم حضرت جواد جُدا
از نخ پرچمت روی گنبد
نیست یک لحظه دست باد جُدا
چرخ دنیا به هر طرف چرخید
دستم از دامنت مباد جُدا
هر چه کردم خدا کند نشود
اعتمادم ز اعتقاد جُدا
من به تو اعتقاد دارم و بس
من به تو اعتماد دارم و بس
محمد علی بقایی