زینبم ,اسطوره ام مهر و وفا را
نور می پاشم تمام کبریا را
در تمام عمر, با صبر و مدارا
یک به یک از پا درآوردم بلا را
زینبم ,اسطوره ام مهر و وفا را
نور می پاشم تمام کبریا را
در تمام عمر, با صبر و مدارا
یک به یک از پا درآوردم بلا را
دیدمت در بین گودالی و غمگین می شوی
در میان حوض خون رفتی و رنگین می شوی
گاه زیر چکمه ها هستی و سنگین می شوی
گاه با سرنیزه ها بالا و پائین می شوی
باز وق عاشقی شد باز درها باز شد
مهربانیخدا بر بندگان احراز ش
بندهءبیچاره با دست کریمی ناز شد
بال دادندو دوباره نوبت پرواز شد
فکر وذکرم همه این بود که نوکر باشم
سگ قلاّده گلاویز دم در باشم
فکر و ذکرم همه این بود که مجنون باشم
دائم الخمر می, ازساحل کوثر باشم
به نــــام آب مطهّر شدم ,خــدا را شــکر
به بوی عـشـق مـعـطـّر شدم , خدا را شـکر
سِمت گرفتم و مادر شدم , خدا را شــکر
کـــنـیـز خانه ی حیدر شدم , خدا را شـــکر
ای حضرت حوریه ای روح معانی
ای خاستگاه جلوه های لن ترانی
حالا نمیشد باز پیش ما بمانی؟
ما را مبرّا کن از این دل نگرانی
دلبـــاده بـنوش است سر خان عقیله
خـوردهشب و روز از نمک و نان عقیله
هرقـلب حسینی که شده واله و شیـدا
دربزم حـسینی شـده مـــهمان عقیله
از سر هم نفسی با دو نفس آلوده
گشتم آغشته ی عصیان و سپس آلوده
مرغ باغ ملکوتم که به مرداب گناه
پر و بالم شده چون بال مگس آلوده