آتش گرفتم

آتش گرفتم شعله اش بال و پرم را برد
طوفان گرفت و ناگهان خاکسترم را برد

گفتم که بابای مرا پس میدهی یا نه؟
سر نیزه را هول داد و بابای حرم را برد

شمع حیات

شمع حیات از گوشه‌های بسترش رفت
لب تشنه بود و آب و تاب از حنجرش رفت

پشت سرش رقاصه ها کل می‌کشیدند
هر بار اشک از گوشه چشم ترش رفت

یا زهرا(س)

گاهی یک حرف به دریایِ سخن می ارزد
آنچنان که لبِ بلبل به چمن می ارزد

گاهی اوقات میانِ ستم ِ فاصله ها
بردنِ نام ِ محمد به قرن می ارزد

یا ام البنین(س)

به نام آب مطهّر شدم، خدا را شکر
به بوی عشق معطّر شدم، خدا را شکر
سِمت گرفتم و مادر شدم، خدا را شکر
کنیز خانه ی حیدر شدم، خدا را شکر

حضرت عشق

عرش را در زیر پا داری و بالا می روی
صبح و ظهر و شب که تا آغوش زهرا می روی

گفتی از مسجد دری را رو به زهرا وا کنند
این چنین از منبر ساحل به دریا می روی

واویلا

انقدر سخت شدجداسرتو
که بلند است آه مادر تو

پیش زن ها خجالتت دادند
پیرهن نیست روی پیکر تو

واویلا

پادشاه تشنه بی حالی چرا
زیر دست وپای دجالی چرا
درسراشیبی گودالی چرا
چانه رابرخاک می مالی چرا

ولدی

گر چه خاصیت یک نخل ثمر داشتن است
نیمی از درد سرم چند پسر داشتن است

به تو و قد رشیدِ تو حسودی کردند
کار ِاین خیره‌ سران چشم نظر داشتن است

طفلم ودورم ازپدر

طفلم ودورم ازپدر ،چندنفربه یک نفر
آب شدم سرگذر ،چندنفربه یک نفر

شمرمراکتک زده ،زجر مرا لگدزده
عموبیامراببر چند نفر به یک نفر

سه ساله ارباب

روی قبرم بنویسید که دور از وطنم
جای سِنّم بنویسید که پیر از مِحنم

بنوسید که غسّاله مرا غسل نداد
بنویسید شبیه پدرم بی کفنم

حسین جان

چشم جاری از تمام چشمه‌ها بالاتر است
بر غم تو گریه صبح و مسا بالاتر است

گریه طفلانه‌ای دارم که شکرش واجب است
از بزرگی کردن این حال و هوا بالاتر است

یا امام رضا(ع)

گاه گاهی سختی فولاد می آید به کار
گاه اشک کورِ مادر زاد می آید به کار

دل همان سنگی است که نقش و نگارش را فقط

تیشهء معمار گوهر شاد می آید به کار

دکمه بازگشت به بالا