از هر طرف رفتم

از هر طرف رفتم غمی آمد به جانم

از این طرف عمه,از آن سو خواهرانم

در پیچ و تاب چشمهای هرزه باید

جوشن برای معجر زنها بخوانم

ارباب کریم است

آنکس که تو و اسم تو را باده نوشته

چشمان مرا کاسهء آماده نوشته

تقدیر من این است گرفتار تو باشم

زهرا خودش این را سر سجاده نوشته

لا فتی الا علی لا سیف الا ذوالفقار

ز مقام یا صنم پر می کشد تا یاصمد

بت پرستی که ز بوی عشق می گیردمدد

مسلم و کافر ندارد نام مولایم علی

مثل اکسیری نهفته در دل هر خوب وبد

زردی گنبد عیان شد

زردی گنبد عیان شد, شوق رضوانم گرفت

ابر رحمت شد هویدا, باز بارانم گرفت

اشک من جاری شد و جاری شد و دیدم که اشک

گرد روی پردهء قلب مرا با نم گرفت

شیخ حرم

وقتی آن بی صفت از چشم, حیا را انداخت

با عزیز دل زهرا سر دعوا انداخت….

دید از پیش بنایش به زمین خوردن نیست

تازیانه زد و از پشت عبا را انداخت

از سر هم نفسی

از سر هم نفسی با دو نفس آلوده

گشتم آغشته ی عصیان و سپس آلوده

مرغ باغ ملکوتم که به مرداب گناه

پر و بالم شده چون بال مگس آلوده

وعده افطار

نمک بخور ولی آن را به زخم یار نزن

به جان زینبت این سفره را کنار نزن

من از تو وعده گرفتم برای افطاری

بیا و امشبه را حرف غصه دار نزن

باز کن در

 باز کن در که گدای سحرت برگشته

عبد عصیان زده و در به درت برگشته

بنده ی بی خرد و خیره سرت برگشته

سفره را چیدی و دیدم نظرت برگشته

خورشید آسمان

خورشید آسمان سیهچال ها منم

یوسف ترین مسافرگودال ها منم

شیرازه محولالاحوال ها منم

موسی ترینکلیم,در این سال ها منم 

زینبم , اسطوره ام

زینبم , اسطوره ام مهر و وفا را

نور می پاشم تمام کبریا را

در تمام عمر, با صبر و مدارا

یک به یک از پا درآوردم بلا را

عقیله

دل بـــاده بـنوش است  سر خان عقیله

خـورده شب و روز  از نمک و نان عقیله

هر قـلب حسینی که شده  واله و شیـدا

در بزم حـسینی شـده مـــهمان  عقیله

نه هم دمی

نه هم دمی ,نه مونسی ,نه یار و یاوری

جان کندنم چه سخت شد این روز آخری

 

یک سال و نیم هست که هِی می خورم زمین

مثل کبوتری که ندارد دگر پری

دکمه بازگشت به بالا