لای‌لایی

زندگی برگشته؛ با هوی مسیحایی که نیست
آب، آورد از فراتِ خشک، سقایی که نیست

چشم‌هایش گرم شد؛ گهواره می‌خواهد چه کار ؟!
طفلکم خوابیده؛ روی دست بابایی که نیست

طفلکم خوابیده

زندگی برگشته؛ با هوی مسیحایی که نیست
آب، آورد از فراتِ خشک، سقایی که نیست

چشم‌هایش گرم شد؛ گهواره می‌خواهد چه کار ؟!
طفلکم خوابیده؛ روی دست بابایی که نیست

نفس بکش

تو هم شبیه عمویت صدا بزن پدرت را
نفس بکش؛ برسان تا مدینه نامه‌برت را

به سوره‌ی مَدَنی دستِ بی‌وضوی کسی خورد
همان که آیه به آیه گرفت، موی سرت را

صدای چاوشی ماه

دارد نوای نوحه‌ی خون‌خواه می‌رسد
هر شب صدای چاوشی ماه می‌رسد
لب‌های قدسیان به دمت گرم می‌شود
«باز این چه شورش است»، که از راه می‌رسد

ناموسِ خدا هستی

ای آنکه ناموسِ خدا هستی
پرده‌نشین عرش، نام توست
جایی که عقلِ ما نخواهد رفت
بالاتر از آنجا مقام توست

امير كبير غدير

به تو امیرِ کبیرِ غدیر می‌گویند
به نوکران تو عَبدُالاَمیر می‌گویند

به سنگ‌ریزه‌ی راهِ تو قله‌ی جبروت
به کوه، پیش تو ریگی حقیر می‌گویند

منبرها

روضه سوزاند، دلِ چوبی منبرها را
خیس کرد اشکِ غمت گونه‌ی نوکرها را
غزلِ مرثیه‌ات مثل زغالی سوزان
باز سوزاند، دلِ نازکِ دفترها را

حج فقيران

بهشتِ نقشه‌ی جغرافیاست، مشهدِ تو
درِ ورودی عرشِ خداست، مشهدِ تو

به ربَّنای قنوتی که خالی از حَسَنه‌ست
تمامِ حاجتم از آتِناست، مشهدِ تو

خواهر خورشيد

سلام ای ماه، ماهِ بیشتر از ماه، نورانی
سلام ای خواهرِ خورشید، ای «خورشیدپیشانی»

سلام ای دخترِ نوری که در تاریکی‌اش بردند
که یادت روشنایی بود، در شبهای زندانی

هیزمِ نمرود ها

میان هیزمِ نمرودها «خورشیدْسوزان» بود
خلیل‌الله، بین شعله؛ آتش در گلستان بود

زمین از گریه‌ی نوح‌الائمه غرقِ دریا شد
هوای کشتیِ سُکّانِ دین درگیرِ طوفان بود

عزیزم حسین

حالا که زائر نیستم؛ بگذار
در روضه‌ها دور و برت باشم
دستِ مرا هم بند کن جایی
بگذار، من هم نوکرت باشم

هم‌سنگر

ندیده در وفا مانند او؛ پیغمبری دیگر
پیمبر هم ندیده مثل این زن همسری دیگر

از آن آغاز، پای هم‌رکابش «یا علی» گفته‌ست
ندارد مصطفی مانند او هم‌سنگری دیگر

دکمه بازگشت به بالا