شعر مدح اباعبدالله الحسین

حمدلله

حمدلله صاحب قلبی پریشانم حسین

باز هم بر سفرۀ عشق تو مهمانم حسین

همنوا با خواهرت, تسکین قلب مادرت

هر تپش قلبم نوا دارد حسین جانم حسین

پیراهن سیاه تو

پیراهن سیاه تو من نمیدم به عالمی

دلم میخواد بیام آقا به کربلا محرمی

تا نبینم کربلا تو دل منم خونه حسین

حک شده روی قلب من, أنا مجنون الحسین

از ماجرای تو

از ماجرای تو دلمان آب می شود

قلب زمینو قلب زمان آب می شود

از آتشی که روضه تو می کند به پا

همواره قلب پیر وجوان آب می شود

ندارم هرگز

جز گل روی تو دلدار ندارم هرگز

و به غیر از تو کسی یار ندارم هر گز

تا به پایغم تو چشمه چشمم جاری است

ترسی از آتش و از نار ندارم هرگز

چشم آلوده کجا

چشم آلوده کجا, دیدن دلدار کجا

دل سرگشته کجا و صفا رخ یار کجا

قصۀ عشق من و زلف تو دیدن دارد

نرگس مست کجا همدمی خار کجا

رفت و تماشای

رفت و تماشای قفایش را به من داد

آن گریه های پشت پایش را به من داد

با گریه خاکستر شدن را یاد دادم

دیروز که پروانه جایش را به من داد

آن آخرین وداع

آن آخرین وداع دلم راخراب کرد

اوضاع جنگ وضع حرم راخراب کرد

یک عمردرهوای تو پرمیزدم ولی

یک تازیانه بال وپرم راخراب کرد

گریه میکردم

گریه میکردم ولی با آن وضو میساختم

داشتم با آبِ رویم آبرو میساختم

گریه ام  غسل طهارت بود زیر سایه اش

فطرتم را از گناهان شست و شو میساختم

آفتابم سوز

آفتابم سوز در نام و نشانم ریختند

پر خروشم از کران تا بیکرانم ریختند

مستم از پیمانه و پیمان دوران الست

جرعه ای قالوا بلی را در بیانم ریختند

سر زده اقا

سر زده اقا سر زدی دوباره
چرا سراغم اومدی دوباره

غلام با  تکبرم حسین جان
به درد تو نمیخورم حسین جان

غزل هم درست شد

شاعر که گریه کردغزل هم درست شد

چیزی شبیه خیمه وپرچم درست شد

اشکی چکید بر تن ماه از دو چشم عشق

زهرا گریست , ماهمحرم درست شد

ما آدم تواییم

باید برای مثل تو گریانمان کنند

هم صبح هم غروب پریشانمان کنند

باید برای مثل تو ابربهار شد

باید برای مثل تو بارانمان کنند

دکمه بازگشت به بالا