شعر اربعینشعر محرم و صفر
باز هم از قافله جا مانده ام
گاه باید شام را با دیدهی تر سر کند
گاه باید روزها را دیده بر در سر کند
حالت از کربلا جا مانده گاه اینگونه است
کودکی که دور از دامان مادر سر کند
دسته ها رفتند و کوچیدند قسمت را ببین
خیره بر عکس حرم باید کبوتر سر کند
فرصت شبهای گرم عاشقی از دست رفت
با چنین داغی چگونه باید آخر سر کند
چاره ای کو عاشق از کاروان جا مانده را
جز همینکه خاک صحرا گیرد و بر سر کند
رنگی از معشوق خود نگرفته بگذارید پس
با همین ننگی که دارد بر تنش سر سر کند
باز هم از قافله جا مانده گویا دختری
در خرابه باید او اینبار دیگر سر کند
میلاد حسنی