رحمان نوازنی

وقت رفتن

صورت خیس خودش را طرف چاه گرفت

آسمان تیره شد از بسکه دل ماه گرفت  

بر سر سفره کمی درد دل خود را گفت

یک نفس گفت ؛ ولی آینه را آه گرفت

بغض سکوت

شب استو بغض سکوت و صدای گریه آب

شکسته قلب رسول و نداردامشب خواب

کنار بستر مرگ یگانهامّیدش

گرفته زمزمه,یا ربخدیجه را دریاب

مادر سلام

مادر سلام حال غریبت چگونه است؟

مادر بگو که رنج مصیبت چگونه است؟

حالی غریب داری و درفکر رفتنی

دردی به سینه داری وحرفی نمی زنی

دل شکسته

 

من کیستم که لطف خود ابراز می‌کنی

در را نیامده به رویم باز می‌کنی

 

من چوب قهر کردن خود را نخورده‌ام

از بس می‌آوری و مرا ناز می‌کنی

 

اول تویی همیشه که لبخند می‌زنی

اول تویی همیشه که آغاز می‌کنی

 

آیه ی سوم

باز از عرش غزل های مرا آوردند

شیشه ناب عسلهای مرا آوردند

 باز آغوش ودر آغوش دلم را بردند

طعم شیرین بغل های مرا آوردند

امیر سجاده

سلام عطر خوش دلپذیر سجاده

سلام دلبر سجده , امیر سجاده

سلام سفره پر نعمت دعا خوانی

سلام سفره مهمان پذیر سجاده

قله های کوه نور

می رسید از قله های کوه نور

از بلندای تشرف در حضور

فرش استقبال راهش می شدند

هر چه جن و هر چه انس و هر چه حور

مبنای عشق

وقتی کنار اسم خودت لا گذاشتی

قبلش هزار مرتبه الاّ گذاشتی

هر چیز را به غیر خودت نفی کردی و

خود را یکی نمودی و تنها گذاشتی

حرف از اسارت و غل و زنجیر یار

زندان صبر بود و هوای رضای او

شوقش کشیده بود به خلوت سرای او  

زندان نبود,چاه پر ازکینه بود و بس

زنده به گور کردن آیئنه بود و بس 

خون دل

 

و قبل از اینکه مرا هم از این سراببرید

کمک کنید مرا سمت کربلا ببرید

 

تمام قامت من را شکسته داغ حسین

کمک کنید مرا دست بر عصا ببرید

 

بغض سنگین

دسته دسته فرشته ها هر شب

بر تو عرض سلام می کردند

و بزرگان آسمانی ها

پیش تو احترام می کردند

شهادت امام موسی کاظم علیه السلام

میخواستند داغ تو را شعله ور کنند

وقتی که سوختی همه را با خبرکنند

می خواستند دفن شوی زیر خاکها

تا زنده زنده از سر خاکت گذرکنند

دکمه بازگشت به بالا