شعر فراق امام زمان

چشم امید

چشم امید گنه کار تو را می خواند
نسخهٔ این دل بیمار تو را می خواند

از مفاتیح رخت حاجت عالم برسد
دائم الذکر در اذکار تو را می خواند

کرم مستدام

می آورم به روی لبم السلام را
آغاز می کنم سخنم با امام را

ما عاقبت به خیری مان در پناه توست
از ما مگیر این کرم مستدام را

ای عزیز فاطمه

انگیزه ی عبادت لیل النهارها
قربان روی ماه تو ایل و تبارها

«این هفته هم گذشت تو اما نیامدی»
خسته شدیم دیگر از این انتظارها

عجّل علی ظهورک

ای روزه‌دار اصلی! عجّل علی ظهورک
تو شاهراه وصلی! عجّل علی ظهورک

ای صائم حقیقی! رحمی به حال ما کن
تو والد شفیقی! رحمی به حال ما کن

انتظار

در انتظار تو یک لحظه بی قرار نگشتم
ز داغ روی تو شرمنده ، داغدار نگشتم

میان خلق گریبان ز دوریت ندریدم
به بغض غیبتِ تو اشکِ آشکار نگشتم

غریب مانده

حضور دارد و ما فکر غیبتش هستیم
غریب مانده و غافل ز غربتش هستیم

سراغ از او نگرفتیم! او سراغ گرفت!
گله نکرده ز ما گرچه رعیتش هستیم

امّتت در غفلت اند

بی تو عمرم می رود در قهقرایِ بیکسی
ترس دارم از غم و درد و بلایِ بیکسی

پشتِ من خالی نکن تکیه به دستت داده ام
چون نمی سازد به دل..حال و هوای ِ بیکسی

عزیزِ وطن بیا

کارم شده زِ دوری تو سوختن، بیا
بَر خَرمنِ شکسته دل آتش مَزن، بیا

یعقوب هم به گریه ی من گریه اش گرفت
کنعان به گِل نشست، عزیزِ وطن بیا

ندبه های جمعه

خواستم نزدیک تر باشم به آقایم نشد
تا بگیرم دامن لطف تو مولایم نشد

خواستم از معصیت دوری کنم، آدم شوم
بند ها را وا کنم از دست و پاهایم نشد

جمال یار

بازهم تنها شدم خیلی دلم را غم گرفت
بازهم معصیتم من را ز آقایم گرفت

هر زمانی دور ماندم از هوای روضه ها
زندگی ام را سراسر غصه و ماتم گرفت

نیامدی

تو صاحبش شدی و هی زمان ادامه دار شد
نیامدی و روز و شب جهان ادامه دار شد

نشست تیر پشت تیر روی پلکهایت و
درابروان نافذت کمان ادامه دار شد

آنقدرآلوده ام

آنقدرآلوده ام که بار خفت می کشم
باخودم این درد را تا بی نهایت میکشم
یابن زهرا من برای اینکه راضی ات کنم
از نماز صبح تا هیئت ریاضت می کشم

دکمه بازگشت به بالا