شعر ولادت اهل بیت

احسان کریم

چشم ما تنها فقط باشد به دستان کریم
لب نباید زد در این عالم به جز نان کریم

پس حسن آمد که ما را سائل این در کند
بیشتر از انتظار ماست,احسان کریم

ای منتهای عشقِ خدا

جان میدهم فقط و فقط پای سامرا

زاده شدم به شوق تمنّای سامرا

دیگر نیازمند کسی نیستم که من

هستم گدای دست تو آقای سامرا

جانِ ما حسن است

زمین شدیم ولی آسمانِ ما حسن است
کرانه‌ایم ولی بی کرانِ ماحسن است
گره گره همه اما امانِ ما حسن است
پُر از حسن لبِ ما نوشِ جانِ ما حسن است

نور عشق و امید

آسمان در طلوع یک خورشید

می کند روزهای خود تمدید

این چه نوریست در افق پیدا

این چه نوریست نور عشق و امید

دوم حسن آل عبا

باران کرامت خدا می بارد
نور از نفس فرشته ها می بارد
صد دسته گل محمّدی باز امشب
بر صحن و سرای سامرا می بارد

نوایِ “حسن جان

اشکم دو چشمه بر لب مژگان درست کرد
در خشکسالِ عاطفه باران درست کرد

بشکن دل مرا که شکایت نمی کنم
کار مرا همین دل ویران درست کرد

نور تو با نور خدا فرقی ندارد
نزد خدا او با شما فرقی ندارد
وقتی که صحبت از حسن باشد چه زیباست
پس عسگری با مجتبی فرقی ندارد

سلاله‌ی زهرا

همیشه طبعِ غزل حِس برتری دارد
برای توست اگر شعر, مشتری دارد

تو از تبار که هستی سلاله‌ی زهرا
که خط به خطِ غزل طعم دیگری دارد

مست تولایش شدم

امشب چراغانی دل با نور دلدارم بود
از آسمان مِی می چکد , ساقی رخ یارم بود
تابیده نور دلبرم , ختم شب تارم بود
تنها امیدم تا سحر , این شوق دیدارم بود

لقبت هم کریم

حسنی هستی و کرم داری
خوشبحالت که تو حرم داری
چه قدر عزت و حشم داری
نکند از درت برم داری!

اِی کریمِ ابنِ کریمِ

ای پُر آوازه یِ بی پـیـرایه
سایه یِ رویِ سَرَم…همسایه

اِی کریمِ ابنِ کریمِ ابنِ کریم
بنده یِ خوب خدا عبدالعظیم

صالح ترین عبد خدا

صالح ترین عبد خدا موسی بن جعفر
حق است هرکس هست با موسی بن جعفر
ما بنده و آقای ما موسی بن جعفر
محتاج‌ها گویند یا موسی بن جعفر

دکمه بازگشت به بالا