شعر شهادت امام كاظم (ع)

جواب با خنده

سالهاوقتِ   دعایِ   سحرم   خندیدند

درسیه چالبه اشکِ  بصرم  خندیدند

سالها  شد سپری در غل  و  زنجیر عدو

و  به آزردگی   بال  و پرم  خندیدند

روزهاروزه ام  و ناله  کنان بهر  حسین

 بر لب خشک وبه چشمان ترم خندیدند

شد  پذیرایی شان سیلی و دشنام   و  لگد

جای  افطار به   درد  ِ کمرم خندیدند

مادرم فاطمهرا چون  که  صدا   میکردم

 به  جواب ِ نفس   ِ نوحه گَرَم  خندیدند

ایننگهبان بخدا نسل و تَبار  زَجر   است

ازهمانها  که  به اطفال حرم خندیدند

خون دلخوردم از آن زخم زبانها همه عمر

 دائما ً بر نفس   شعله وَرم  خندیدند

شکر حق  گفتم  ودر خلوت با  ربّ  جَلیل

چهره برخاک و بسوز جگرم  خندیدند

تاکه آنزهر به جان کندن من خاتمه داد

 شاد گشتند و همه دور و بَرم خندیدند

یاد   کن با   قلمت   (میثمی) از  غمهایم

 چونکه   بالایِ  سر ِ مُحتضَرم خندیدند

رسول میثمی

نمایش بیشتر

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

برای امنیت، از سرویس reCAPTCHA Google حریم خصوصی و شرایط استفاده استفاده کنید.

دکمه بازگشت به بالا