مهدی رحیمی زمستان

یک نفر پشت در

نقشه ی قتل علی بعد از نبی تنظیم شد
با جسارت های قُنفذ این سند ترسیم شد

محسنیه شد میان شیعه,در این روزها؛
از مقام روح و از تأثیر آن تکریم شد

گلدسته

حسن شدی که کریمان فقط دوتا باشند
دوتا کریم در عالم برای ما باشند

حسن شدی که اگر از بقیع برگشتند
کبوتران همه راهی سامرا باشند

این خیل مشغول عزا

دارم غریب و آشنا را می شمارم
این خیل مشغول عزا را می شمارم

هی خواب می بینم پیاده در طریقش
درجاده دارم تیرها را می شمارم

طیِّ طریق

اولین مرحله این است فقط رو بزنی
پی یک مهر به این سو و به آن سو بزنی

دومین مرحله این است که خود را بِبَری
مُهر با اصل برابر شده بر او بزنی

خدا صبرش دهد این نیمه جان را

پدر هرجا که بودی یا نبودی مثل هم بودیم
به صورت در سپیدی در کبودی مثل هم بودیم

تو از بالای نی من از فراز ناقه افتادم
صعودش جای خود در هر فرودی مثل هم بودیم

از غم تو گریه میکنیم

مثل نماز, مثل دعا, صبح و ظهر و شام
ارباب را زدیم صدا صبح و ظهر و شام

ما لطف کرده ایم به خود بین روضه ها
ارباب لطف کرده به ما صبح و ظهر و شام

زینب اگر نبود

در گیر و دار قائله زینب اگر نبود
شلاق بود و سلسله زینب اگر نبود

میداد زجر٬ زجر دو چندان رقیه را
آن شب میان قافله زینب اگر نبود

یا سید الساجدین (ع)

یک کم از اشک تو در میزان دریا کم نبود
پیش غم های تو غم های دو عالم غم نبود

هر که از تو مستقیماً روضه ات را می شنید
بس که درهَم می شد٬ اصلاً چند روز آدم نبود

ماه در گودال

آه افتاد ماه در گودال
ماه افتاد آه در گودال

عمه با نیزه های دور تنت
ساخت یک بارگاه در گودال

تجسم نیمی از روضه ست

تجسم نیمی از روضه ست وقتی روضه در پرده ست
تجسم نیمی از روضه ست وقتی روضه در خیمه به خود پیچیده تب کرده ست
خودِ روضه به هر سو چشم می دوزد
خودش تب می کند در خویش و می سوزد
تجسم نیمی از روضه ست وقتی روضه مستور است
تجسم نیمی از روضه ست وقتی روضه از چشم همه دور است

برای فهم این روضه همین روضه که در یک گوشه ی یک خیمه افتاده ست
برای فهم این روضه که نامش گاه زین العابدین و گاه سجاد است

برای فهم این مضمون آیینی
تو باید از حسین بن علی رخصت بخواهی و دو زانو پای شرح کامل این روضه بنشینی

شب چارم
شب بعد از شب طفلی که شد توی بیابان گم
شب قبل از شب پنجم شب طفل امام مجتبی در گودی گودال
وقتی شد زبانم لال
شب چارم امام چارم ما روضه می خواند
رباب و نجمه و زینب دو زانو می زنند او با خودش تا روضه می خواند
که این آقا شده کامل ترین مقتل
میان گودی گودال و روی تل
به نوعی مستند تر از لهوف و مقتل الشمس و صحاب رحمت و کبریت احمر هم
که این مقتل هزاران صفحه دارد در وداع آخر ارباب و اکبر هم
که این مقتل هزاران زاویه دارد به سمت روضه ی باز گلوی خشک اصغر هم
تمام دیدنی هارا هم از نزدیک هم با درک کامل دیده این آقا
به جای اصغر شش ماهه هم ترسیده این آقا
و همراه پدر خون علی را در هوا پاشیده این آقا

کسی که روضه را می بیند از نزدیک خود هم می شود یک قسمت از روضه
کسی که روضه را می بیند از نزدیک
نه دل را نخواهد کند دیگر راحت از روضه
نشسته با خودش یادش می آید ناگهان یک قسمت از روضه

بهم می ریزد و خود می شود چون مجلس روضه
به این ترتیب زین العابدین می ساخت از هر حادثه روضه

اگر رد می شد از زلفش نسیمی یاد گیسوی پدر بر روی نی می کرد و تب می کرد
و با موی پدر روز خودش را عین شب می کرد

وداع هرکسی را با پدر می دید این آقا بهم می ریخت
سر یک صحنه ی این گونه او درجا بهم می ریخت

به یاد لحظه ی آخر که از خیمه پدر می رفت می افتاد
به یاد لحظه ای که سر از اوج پیکر باباش سر می رفت می افتاد
به یاد لحظه ای که دست زینب بر کمر می رفت می افتاد
به یاد آن شبی که ساربان با خنجرش از گودی گودال در می رفت می افتاد

تمام روضه ها را دیده بود و شرح هر یک را پس از کرب و بلا می دید
نسیمی بر گلی می خورد, او بر دست بابا اصغر خود را که می زد دست و‌پا می دید
کسی در کوچه می افتاد او در کوچه هم گودال را می دید
صدای پای چندین اسب می آمد تن بابای خود را زیر سم اسب ها می دید

به مقتل ها اضافه می کنم من مقتل السَّجاد
کسی که با تمام لشکر ارباب هفتاددو دفعه رو خاک‌کربلا افتاد

که هم کرببلا هم کوفه و هم شام دیده زجر
کسی که هم خودش دیده ست هم از خواهرش هر شب شنیده زجر

کسی که هم شهید و هم اسیر و هم شده جان باز
یقینا روضه ها هرسال از او می شود آغاز

که گفته سم شهیدش کرد
جز ارباب و غم عباس و عون و قاسم و جون وعلیِ اکبر و اصغر
غم بازار شام و کوفه و کوچه همه باهم شهیدش کرد

#مهدی_رحیمی_زمستان

به فدای اسیری زینب

بوی اسپند کرده مدهوشم
دارم آقا سیاه می پوشم

اشک ریز غروب گودالم
از همین ابتدای چاووشم

عیدُاللهِ اکبر

مانده ست جبرائیل ابوذر را نگه دارد
یا مالک و سلمان و قنبر را نگه دارد

وقتی پیمبر با ولیِّ خود به بالا رفت
باید دو دستی باد, منبر را نگه دارد

دکمه بازگشت به بالا