شعر مدح و مناجات امام زمان (عج)

آقای من

ای کاش یک ثانیه با ما همنشین باشی
سخت است عمری این چنین تنهاترین باشی

خاک “دلم” تسخیرِ بیگانه نخواهد شد
ای دوست!وقتی صاحب این سرزمین باشی

شب..،نور تو در کوچه های شهر جاری شد
تا مثل فانوسی برای اهل ِ دین باشی

دست خدا ترجیح داده دستِ کم اینبار
تا دست فتنه رو شود،در آستین باشی

خیلی به چشمان علی‌وار تو می آید
در مسجد سهله امیرالمومنین باشی

دنیا رکابش را هزاران سال صیقل داد
تا شاید این جمعه رکابش را نگین باشی

زهرا برای غربتت بارید از آن دم که
فهمید تو باید غریبِ‌آخرین باشی

ای کاش ما هم مهزیارت می شدیم آقا
وقتی میان شیعه گرمِ دست‌چین باشی

با درد و با اندوه و با گریه عجین باشم
با درد و با اندوه و با گریه عجین باشی

تا کی قرار است از فراقت این چنین باشم!؟
تا کی قرار است از صبوری این چنین باشی!؟

خیلی دلم می خواهد آقا وقت جان دادن
آن لحظه ها،آن لحظه های واپسین..،باشی

اشکِ منِ بی معرفت خشکیده..،باید هم
تو همچنان دلواپس هَل مِن مُعین… باشی

بار گناهان منِ نامرد باعث شد
تا جای من پیش خدا تو شرمگین باشی

پای برهنه..،کربلا..،با تو..،چه می چسبد
خیلی دلم میخواست با من اربعین،باشی

برگرد..،روضه،روضه ی سقاست..،پس برگرد…
تا روضه‌گردانِ یلِ ام البنین باشی

با آن عمود سهمگینی که به فرق‌ات خورد
باید علمدار! این چنین نقش زمین باشی

زینب صدا زد:پاشو خوش‌غیرت!..،سنان آمد…
تنها تو باید سدِّ راهِ این لعین باشی

بردیا محمدی

نمایش بیشتر

اشعار مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

برای امنیت، از سرویس reCAPTCHA Google حریم خصوصی و شرایط استفاده استفاده کنید.

دکمه بازگشت به بالا