شعر مناجات با خدا

الهی العفو

گذشت کن که بسی اشتباه آوردم
دلی شکسته به شوق نکاه آوردم

عذاب بدتر از این کم محلی ام بکنی
مرا ببخش که بار گناه آوردم

رجا لطف تو خوف عذاب را کم کرد
من از خودت به خود تو پناه آوردم

تو عفو کردی و من راه خویش کج کردم
رها ز چاله شدم رو به چاه آوردم

زیادی گنه من کجا و ببخش تو
کنار کوه کرم پَرِ کاه آوردم

مرا به موی سفیدم ببخش رب کریم
اگر چه سوی تو رویی سیاه آوردم

بیا به حق علی بی معطلی بخرم
کنون که سجده بر این بارگاه آوردم

غلام قنبر اویم به فاطمه سوگند
ببین عجب قسمی را گواه آوردم

علی علی به لبم رو به علقمه کردم
شب نهم شده و رو به ماه آوردم

شب نهم شد ودستم دخیل بی دست است
دوباره رو به علمدار شاه آوردم

پناه عالمیان فکر موی زینب باش
بلند شو که به تو من پناه آوردم

تو ماندی و خبرت را به جای پیکر تو
کشان کشان به سوی خیمه گاه آوردم

تو ماندی و لب شمشیر مُستَفیضت کرد
چهارصد سَرِ سر نیزه ریز ریزت کرد

شاعر؟؟؟

نمایش بیشتر

اشعار مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

برای امنیت، از سرویس reCAPTCHA Google حریم خصوصی و شرایط استفاده استفاده کنید.

دکمه بازگشت به بالا