شعر شهادت امام هادی (ع)

امام تنها

منم اون امام تنها
که تو موج غم اسیرم
دورم از شهر و دیارم
توی بی کسی میمیرم

مثه اجداد غریبم
من شهیدی بی گناهم
جون سپردن تو غریبی
عاقبت شد تهِ راهم
قصه غربت عمرم
پُر فراز و پُر نشیبِ
حتّی بین شیعه ها هم
اسم من خیلی غریبِ
شعلهء زهر جفا بر
خرمن عمرم نشسته
مثل حیدر از تو خونه
بردنم با دست بسته

دشمن از کینهء قلبش
منو خصم دین خطاب کرد
منو با پاکی ذاتم
وارد بزم شراب کرد
یاد اون روز افتادم که
زینب و یه طشت زر بود
چشمای رقیّه اونجا
بسوی لب پدر بود
یکی داشت قرآن می خوند ُ
زینبم میگفت حسین جان
بوسه میزد چوب دشمن
به لب قاری قرآن
توی احتضارم و جون
به روی لبام رسیده
کاش بیاد به دیدن من
مادر قامت خمیده
کاشکی مادرم بزاره
سرمو به روی زانوش
امّا میترسم که شاید
خون بیاد از زخم پهلوش

مجتبی صمدی شهاب

نمایش بیشتر

اشعار مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

برای امنیت، از سرویس reCAPTCHA Google حریم خصوصی و شرایط استفاده استفاده کنید.

دکمه بازگشت به بالا