شعر شهادت امام صادق (ع)

بال و پرم شکست

بال و پرم شکست

در هجره‌ام مقابل چشمان مادرم
در سجده بودم و لگدی بر سرم نشست
این غم کجا برم، به که گویم که بی حیا
با ناسزا به فاطمه، بال و پرم شکست

یک تازیانه سجده‌ی طولانیِ مرا
عمداً مقابل پسر ارشدم شکست
وقتی که خواند مادر من را به ناسزا
دندان من ز بسکه خودم را زدم شکست

آتش کشید بیت مرا، وای از دلم
یاد مدینه کردم و آن کوچه‌های تنگ
وقتی که بست دست مرا بینِ خانه‌ام
خوردم به دربِ خانه و دیوارهای سنگ

پای برهنه، با دلِ پر زخم، نیمه شب
در بینِ سینه‌ام نفسم بارها برید
اِبْنُ الرَّبیعْ بغضِ علی را بروز داد
در پشت ناقه، شیره‌ی جان مرا کشید

موی سفید من به دلش رحم جا نکرد
جسم مرا به روی زمین می‌کشاند و رفت
تنها به خاطر پسرِ فاطمه شدن
چندین لگد به پهلو و کتفم نشاند و رفت

وقتی نگاه من به کفِ پایم اوفتاد
انگار چشم من هوسِ قیل و قال داشت
با تازیانه‌ها بدن من کبود شد
ای وای بر رقیه که تنها سه سال داشت

رضا باقریان

نمایش بیشتر

اشعار مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

برای امنیت، از سرویس reCAPTCHA Google حریم خصوصی و شرایط استفاده استفاده کنید.

دکمه بازگشت به بالا