شعر شهادت حضرت قاسم (ع)شعر محرم و صفر

برای بار غمت شانه ای خم آوردم

برای بار غمت شانه ای خم آوردم
بگیر دست مرا , جان تو کم آوردم
مرا به جمع گدایان خویش مهمان کن
بگو به مادرتان جنس در هم آوردم

اگر غروب دهم پیشتان نشد باشم
دلم خوش است که با اشک مرهم آوردم
دوباره موسم حج آمد و ندیدمتان
ولی به نیتتان آب زمزم آوردم
شبیه سینه ی سرخت نمی شود اما
به سینه زخم کبودی فراهم آوردم
مرا مران که برای شفاعتم امشب
لباس مشکی داغ محرم آوردم
شب یتیم نوازی توست, منتظرم
ببین شکسته سری پای پرچم آوردم
شب شنیدن خون روضه های گودال است
بگیر دست مرا جان تو کم آوردم

شاعر:حسن لطفی

نمایش بیشتر

اشعار مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

برای امنیت، از سرویس reCAPTCHA Google حریم خصوصی و شرایط استفاده استفاده کنید.

دکمه بازگشت به بالا