شعر شهادت حضرت رقيه (س)

بابای من

راحت‌تر است بابا خار از جگر کشیدن
تا که برای دختر یک شب پدر ندیدن

گفتم که بوسه‌ای و اُفتادی از نوکِ نِی
دیدی که کار من نیست از نیزه بوسه چیدن

بر دورِ گردن ما با این طناب سخت است
تنها نه راه رفتن حتی نفس کشیدن

دیروز با عمو و امروز با حرامی
فرق است از عمو‌جان تا ناسزا شنیدن

من را کدام کشته در دورِ قتلگاهت
بر خارها کشیدن بر تیغ‌ها دویدن

ماکه گرسنه بودیم هرشب کباب خوردند
خنده ندارد اما طفل گرسنه دیدن

بوی شراب می‌داد دست و دهان این زجر
لکنت زبان به من داد تا قافله رسیدن

ترسانده است من را با خونِ دامنش شمر
بعد از تو سهم من شد از خواب هِی پریدن

از وضعِ حنجر تو پیداست قاتل تو…
هِی کرده استراحت هنگام سر بریدن

حسن لطفی

نمایش بیشتر

اشعار مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

برای امنیت، از سرویس reCAPTCHA Google حریم خصوصی و شرایط استفاده استفاده کنید.

دکمه بازگشت به بالا