شعر وروديه كربلا

بیا برگردیم

پس می زنم غبار هوا را که بنگرم
دارد چه ها می آید از امروز بر سرم

وقتی که پشت هم علی از خواب می پرد
حس می کنم که بسته شده هر دو تا پرم

داری در آسمان چِقَدر سِیر می کنی
از التهاب چشم ترت، رنج می برم

هول و بلا به جان من افتاده جان تو
این ترس را چگونه به رویت نیاورم

پیشانیت چروک شد انگار مثل آن
پیراهنی که دوخت برای تو مادرم

من را کنار گودی این دشت می کُشد
بغضی که پا گذاشته بر روی حنجرم

دارم به دست و پا زدنت فکر می کنم
اینجاست قتلگاه؟ نگو… نیست باورم

اصلاً به تار موی تو سوگند می خورم
برگرد تا که دست نبردم به معجرم

رضا دین پرور

نمایش بیشتر

اشعار مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

برای امنیت، از سرویس reCAPTCHA Google حریم خصوصی و شرایط استفاده استفاده کنید.

دکمه بازگشت به بالا