شعر شهادت امام سجاد (ع)

تشت طلا

تا که چشمش به آب می افتد
یادِ طفل رباب می افتد

کوهِ آتشفشان اندوه است
از نگاهش مُذاب می افتد

پلک هایش که بسته می گردند
پرده های حجاب می افتد

نیمه شب خوابِ “شام” می بیند
نیمه شب ها ز خواب می افتد

نمکی چشم شور شامی ها
روی قلبی کباب می افتد

روی گلبرگ یاس های حرم
اثرات طناب می افتد

یاد آن خیزران و تشت طلا
یاد بزم شراب می افتد

شام را قتلگاه می بیند
نیزه ها را,”نگاه” می بیند

مثل کرببلا در اینجا هم
روبه رویش سپاه می بیند

تا تماشا شوند بین گذر
همه جا سدِّ راه می بیند

کوچه کوچه به گریه می افتد
کوچه کوچه گناه می بیند

معجری پاره پاره افتاده
یا که او اشتباه می بیند؟

تنِ دخترسه ساله ای را,آه..
از کبودی سیاه می بیند

بین آن ازدحام جان فرسا
عمه را گاه گاه..,می بیند

عمه را بین آن همه نامرد…
عمه را بی پناه می بیند

بردیا محمدی

نمایش بیشتر

اشعار مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

برای امنیت، از سرویس reCAPTCHA Google حریم خصوصی و شرایط استفاده استفاده کنید.

دکمه بازگشت به بالا