شعر وروديه محرم

تو باغ گلي

ما جمله هوادار تو هستيم آقا
عمري است گرفتار تو هستيم آقا
كافي است كه لب تر بكني ، مي ميريم
ما ميثم تمار تو هستيم آقا
دَر هم بخر از خوب و بد ما بگذر
اي خوب ترين ، يار تو هستيم آقا
احسان بنما و طلبت افزون كن…
بر ما كه بدهكار تو هستيم آقا
اي شاه مران خيل غلامانت را
ما خادم دربار تو هستيم آقا
بگذار كه بر گِرد شما خوش باشيم
تو باغ گلي ، خار تو هستيم آقا
گل گفتم و دل در اظطراب افتاد و…
در سينه ي شعرم التهاب افتاد و…
رنگ از رخ شعر من پريد از اين حرف
در قافيه هايم انقلاب افتاد و…
اي واي خدا خير كند امشب را
در خاطر من طفل رباب افتاد و…
ظهري كه ميان خيمه ها آب نبود
اصغر”ع” ز عطش به پيچ و تاب افتاد و…
چشمان علي”ع” به سينه ي مادر بود
مادر جگرش گشت كباب، افتاد و…
از بس ز عطش به صورتش چنگ زده
مادر چه كند؟؟ فكر طناب افتاد و…
چون حال و هواي حرم اينگونه بديد
سقاي حرم به فكر آب افتاد و…
برخاست ز جا بسوي شط كرد شتاب
تا قطره ي آبي برساند به رباب
يك مشك ز آبِ نهر پر كرد ولي…
اين اول روضه بود و آغاز عذاب
بگذار نگويم كه چه آمد به سرش…
بگذار نگويم كه ز خون گشت خضاب
بگذار نگويم كه سرش از چه شكست
يا از چه شد اهل خيمه ها خانه خراب
بگذار كه آرام بگيرم امشب
بگذار كه من لال بميرم امشب…

محمد هاشم مصطفوی

نمایش بیشتر

اشعار مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

برای امنیت، از سرویس reCAPTCHA Google حریم خصوصی و شرایط استفاده استفاده کنید.

دکمه بازگشت به بالا