شعر ولادت اميرالمومنين (ع)

جانم علی

هوهوی تو تا دشت را لبریز می کرد !
شمشیر تو اِعلان رستاخیز می کرد !

تو ! آن سلحشوری که هر دَم تیغ خود را
با گردنِ گردن فرازان تیز می کرد !

وقتی به میدان می زدی هر مَرد جنگی
از پنجه ی شیراَفکنت پرهیز می کرد !

«مَرحَب» اگر از زور و بازویت خبر داشت
خود را هزاران بار حَلق آویز می کرد !

ابرو که در هم می کشیدی ذوالفقارت
بر پهنه ی آفاق جَست و خیز می کرد !

جولان بازوهای تو در صحنه ی جَنگ
مرگ سپاه فتنه را تجویز می کرد !

هر مادری شب های طفلان خودش را
با قصّه ی رَزم تو سِحرآمیز می کرد !

اُسطوره ای هستی ! که در تلخی ایام
تاریخ را شیرین و شورانگیز می کرد !

سید روح الله باقری

نمایش بیشتر

اشعار مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

برای امنیت، از سرویس reCAPTCHA Google حریم خصوصی و شرایط استفاده استفاده کنید.

دکمه بازگشت به بالا