امام حسين (ع) - شعر شب عاشورا

حسین من

دچارتم توام دچار منی
معلومه خیلی بی قرار منی
معلومه از نگات به قلب صحرا
یه امشبو فقط کنار منی

برای چی انقده بی قراری
براچی آروم و قرار نداری
میشینی و پا میشی تو بیابون
از رو زمین چی داری برمیداری؟

دلت میاد به دخترت بخندن؟
به سر و وضع خواهرت بخندن؟
من که دلم نمیاد اینا فردا
با نیزه دور پیکرت بخندن!

پس اگه راه داره بیا تا بریم
قسم میدم به جون زهرا بریم
نگو کجا مسیر انتخاب نکن
هرجایی شد! فقط از اینجا بریم

یه خواهرم کی حالمو میدونه؟
کی میدونه بهار من خزونه
بیا بریم لابد یچی میدونم
نزا بگم تنت رو خاک میمونه

عیبی نداره امشبم میگذره
فک کنم حرفی نزنم بهتره
یه حرف بزن یه کاری کن عزیزم
تو حاضری زینب اسیری بره؟

چشم منو از گریه ها جدا کن
یه فکری هم به حال دخترا کن
شب شب آخره بشین تو خیمه
اکبرتو یه دل سیر نگا کن

همین نگات منو کرده بیچاره
از آسمون داره آتیش میباره
دیدی کیا آبو رو خیمه بستن؟
بشکنه دستی که نمک نداره

جلوی ما به اسباشون آب میدن
دیدن غریبیم دوباره خندیدن
فردا همین موقع یه حسی میگه
النگوی رقیه رو دزدیدن

میلاد افکار

نمایش بیشتر

اشعار مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

برای امنیت، از سرویس reCAPTCHA Google حریم خصوصی و شرایط استفاده استفاده کنید.

دکمه بازگشت به بالا