شعر شهادت حضرت سكينه (س)

خاطرات تلخ

بعد از پدر، اسیر و گرفتار مانده‌ام
در خاطراتِ تلخِ پر از خار مانده‌ام

گودال را به چشمِ خودم دیده‌ام، که من؛
یک عمر با دو دیده‌‌ی خون بار مانده‌ام

کابوسِ شمر خوابِ شبم را گرفته است
با بهتِ روزِ واقعه بیدار مانده‌ام

من با رقیه در پیِ خورشید بودم و …
حالا بدونِ همدم و غمخوار مانده‌ام

شامِ بلا نرفته ز یادِ سکینه، که؛
در ازدحامِ کوچه و بازار مانده‌‌ام

(یک مشک از قبیله‌ی ما یک عمو گرفت)
اینگونه است تشنه‌ی دیدار مانده‌ام

با شرم از نگاهِ پر از اشکِ مادرش
در پشتِ دربِ بیتِ علمدار مانده‌ام

محمد حسن بهرامی

نمایش بیشتر

اشعار مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

برای امنیت، از سرویس reCAPTCHA Google حریم خصوصی و شرایط استفاده استفاده کنید.

دکمه بازگشت به بالا