شعر شهادت حضرت مسلم (ع)

کوفه اصلاً امن نیست

کوفه اصلاً امن نیست
کوچه‌هایش با وجودِ دامِ دشمن امن نیست

با دلِ تاریکِ این-
مردمِ نامرد حتی روزِ روشن امن نیست

کوفه‌ در این روزها
بس که تیر و نیزه و خنجر خریدن امن نیست

نقطه‌ای از شهرشان
بعد از آنکه طرحِ قتلت را کشیدن امن نیست

لااقل تنها بیا
شهرشان دیگر برایِ کودک و زن امن نیست

کاش برگردی حسین
کاش برگردی چرا که کوفه اصلاً امن نیست

زیرِ تیغِ آفتاب
سنگ‌ها خورده لب خشکیده‌ی‌ من جایِ آب

مثلِ میخِ تیزِ در
پیکرم را تیر بر دیوارِ کوچه کرده قاب

یادِ حیدر بوده‌ام
تا که دستم بسته شد مابینِ کوفه با طناب

در غمِ تنهایی‌ام
فکرِ تنهاییِ تو داده‌ست مُسلم را عذاب

از گلِ شش ماهه‌ات
حرمله با تیرهایِ تیز می گیرد گلاب

حنجرت را میدرد
نیزه‌ای را که سنانِ مست کرده انتخاب

آه … راه انداختند
با حضورِ شمر و خولی و سنان بزمِ شراب

 محمد حسن بهرامی

نمایش بیشتر

اشعار مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

برای امنیت، از سرویس reCAPTCHA Google حریم خصوصی و شرایط استفاده استفاده کنید.

دکمه بازگشت به بالا