شعر شهادت حضرت رقيه (س)

خرابه نشین شدم

حالا که اومدی موهامو ببین
خرابه نشین شدم جامو ببین
کاش میشد به دختر یزید بگم
حالا دیگه بیا بابامو ببین

اومدی آروم جونم مگه نه؟
قراره پیشت بمونم مگه نه؟
یه ذره فقط زبونم میگیره
هنوزم شیرین زبونم مگه نه؟

گریه جوهر صدامو می‌گرفت
زنجیرا جلوی پامو می‌گرفت
هرجا حرف بد به ماها میزدن
دستای عمه گوشامو می‌گرفت

راستی چشمامو دیدی کبود شده؟
صورتم رو شنیدی کبود شده؟
هرجاتو که بوسیدم نیزه زدن
هر جامو که بوسیدی کبود شده

هر جا میرم یکی دنبال منه
خواهرت دلواپس حال منه
چرا شمرو روی سینت جا دادی؟
بغلت آخه فقط مال منه

موقع دوری رسید دلم شکست
هیشکی حالمو ندید دلم شکست
خیزران دیدم لباتو میبوسه
توی مجلس یزید دلم شکست

دیگه روزای خوشایند نمیاد
رو لبام بعد تو لبخند نمیاد
یه جوری گوشواره هامو دزدیدن
که هنوز خون گوشم بند نمیاد

 آرش براری

نمایش بیشتر

اشعار مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

برای امنیت، از سرویس reCAPTCHA Google حریم خصوصی و شرایط استفاده استفاده کنید.

دکمه بازگشت به بالا